سی ام تیرماه
سلام به پسر عزيزم اين چند روزه خيلي پسر آقايي شدي. تازه با بابات هم کلي دوستي و مي ري توي بغلش و مي گي ما داريم با هم صفا مي کنيم ،دلت بسوزه. کلي دلمو مي سوزوني حالا که توي ماه رمضان هست بابايي ساعت 2 مياد مهد دنبالت . و تا مي رسيد به بابايي ميگي دستشويي دارم و بابايي هم مي بردت. وقتي من اومدم بهم گفتي : مامان بابا هم ياد گرفته منو ببره دستشويي . شعر هاي قشنگي ياد گرفتي. کارهاي جالبي انجام مي دي . ديروز با خميرت قرص درست مي کردي و به من ميگفتي : دخترم تب داري و بايد اين فرص ها بخوري و نانوا مي شدي و نان درست مي کردي و با اين بازي يکي دوساعتي مشغول بودي. دوستت دارم .سرم شلوغ شد. فعلا باي ...
نویسنده :
مامان الهه
9:25